سنگ و پادشاه

ساخت وبلاگ

سنگ و پادشاه

 

 

در روزگار قدیم ، پادشاهی سنگ بزرگی را در یک جاده ی اصلی قرار داد .

سپس در گوشه ای قایم شد تا ببیند چه کسی آن را از مسیر برمیدارد .

 برخی از بزرگان ثروتنمد با کالسکه های خود به کنار سنگ رسیدند ، آن را دور زدند

و به راه خود ادامه دادند

. بسیاری از آنها نیز به شاه بد و بیراه گفتند که چرا دستور نداده جاده را باز کنند

. هیچ یک از آنان کاری به سنگ نداشتند

.  یک مرد روستایی با بار سبزیجات به نزدیک سنگ رسید .

بارش را زمین گذاشت و سعی کرد که سنگ را به کنار جاده هل دهد

. او بعد از زور زدن ها و عرق ریختن های زیاد بالاخره موفق شد .

هنگامی که سراغ بار سبزیجاتش رفت تا آنها را به دوش بگیرد

و به راهش دامه دهد ، متوجه شد کیسه ای زیر آن سنگ در زمین فرو رفته است

. کیسه را باز کرد پر از سکه های طلا بود

. و یادداشتی از جانب پادشاه که این سکه ها مال کسی است

که سنگ را از جاده کنار بزند

.  آن مرد روستایی چیزی را می دانست که بسیاری از ما نمی دانیم

!!  هر مانعی ، فرصتی است تا وضعیتمان را بهبود بخشیم .

شعرهایم...
ما را در سایت شعرهایم دنبال می کنید

برچسب : سنگ پادشاه, نویسنده : yadba بازدید : 129 تاريخ : پنجشنبه 20 آبان 1395 ساعت: 12:52