شیشه

ساخت وبلاگ
شیشه

جوان ثروتمندی نزد عارفی رفت و از او اندرزی برای زندگی نیک خواست  

عارف او را به کنار پنجره برد و پرسید چه می بینی  گفت: آدم هایی که می آیند

و می روند و گدای کوری که در خیابان صدقه می گیرد  

بعد آینه بزرگی به او نشان داد و باز پرسید: در آینه نگاه کن

و بعد بگو چه می بینی؟  گفت: خودم را می بینم

  عارف گفت: دیگر دیگران را نمی بینی

  آینه و پنجره هر دو از یک ماده ی اولیه ساخته شده اند

شیشه اما در آینه لایه ی

نازکی از نقره در پشت شیشه قرار گرفته

و در آن چیزی جز شخص خودت  را نمی بینی

 این دو شی شیشه ای را با هم مقایسه کن  

وقتی شیشه فقیر باشد، دیگران را می بیند و به آن ها احساس محبت می کند

 اما وقتی از جیوه یعنی ثروت پوشیده می شود، تنها خودش را می بیند  

تنها وقتی ارزش داری که شجاع باشی و

آن پوشش جیوه ای را از جلو چشم هایت برداری

تا  بار دیگر بتوانی دیگران را ببینی و دوستشان بداری

شعرهایم...
ما را در سایت شعرهایم دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : yadba بازدید : 145 تاريخ : جمعه 21 آبان 1395 ساعت: 11:45